
خواندن مطلب فوق ۳.۵ دقیقه از وقت زیبای شما را میگیرد.
برای تهیه مطلب فوق از منابع متعددی از جمله بخشهایی از کتاب schadenfreude: the joy of another’s misfortune استفاده شده است.
توماس آکویناس Thomas Aquinas که یک مبلغ مذهبی قرن ۱۳ میلادی بوده مینویسد: «و آن هنگام که آمرزیدگان در بهشت، عذاب و مجازات دوزخیان را میبینند پس لذتشان عظیمتر خواهد شد.»
ژاپنیها ضرب المثلی به این مضمون دارند: شکست دیگران طعم عسل میدهد.
در زبان فرانسه به آن joie diabolique یعنی لذت شیطانی میگویند. در زبان هلندی کلمه leedvermaak و در زبان روسی zloradstvo را به کار میبرند.
واژه اشکادنفروده که به همین صورت از زبان آلمانی به بسیاری از زبانها از جمله فارسی، راه یافته به طور خلاصه به معنی احساس خوب از شکست دیگران است. تفاوت آن با حسادت به این ترتیب است که فرد حسود از دیدن خوشحالی دیگران احساس ناراحتی میکند در حالی که در موقعیت اشکادن فروده، فرد، از بدبیاری و ناراحتی دیگران خوشحال میشود.
آیا این رفتار طبیعی است؟
در سال ۲۰۱۵ کشیش پرکینز ادعا کرد که سیل از طرف خداوند برای مجازات افرادی که سقط جنین میکنند فرستاده میشود. مدتی بعد خانه خودش دچار سیل شد و او مجبور به فرار با یک قایق شد. حتی رسانه بی بی سی که تا حدی مستقل است تصاویری از خانه کشیش در زیر سیل، همراه با گفتهای از خود او منتشر کرد:« خداوند سعی دارد که برای ما پیغامی بفرستد. »
گاهی ما شکست و بدبیاری را مجازاتی عادلانه برای فرد میدانیم و از آن لذت میبریم. گاهی شکست دیگران باعث تلقین احساس برتر بودن میشود. اما مهمترین دلیل این شادی مربوط به ضعفهای خودمان است. شکست دیگران، احساس حسادت و بیکفایتی خودمان را تسکین میدهد. همانطور که فردریش نیچه در جایی مینویسد:« این انتقامی از احساس بیکفایتی است.»
این احساس، همانند حسادت، به طور بالقوه در ما وجود دارد که تحت شرایطی قدرت بروز پیدا میکند که میتواند به طور جدی به روابط نزدیک ما آسیب بزند. اطراف ما پر است از مجلات زرد و قصههای واقعی یا جعلی درباره شکست زناشویی سلبریتیها و یا چین و چروک چهره بیآرایش فلان بازیگر و یا خبری از سقوط تیم فوتبال رقیب به لیگ دسته دوم . اینها همه، محرکهای بسیار ناملموسی هستند تا حس خوشحالی از شکست دیگران را در ما برانگیزند. اما آنجا که به روابط نزدیک ما مربوط میشود، خوشحالی از شکست و بدبیاری یک دوست، بسیار دردآور و احتمالاً به معنای پایان آن رابطه دوستی است.

در قسمتی از سریال سیمپسونها همسایه هومر به نام ند فلاندرز، کسب و کاری میزند و دکانی باز میکند. هومر با شنیدن این خبر در خیالات خودش سه چیز را آرزو میکند. ابتدا کسب و کار فلاندرز نابود میشود، سپس با جیبهای خالی به ماموران التماس میکند و در آرزوی سوم قبر فلاندرز را تصور میکند و فرزندان او را که در کنار آن قبر گریه میکنند. ناگهان به خودش میآید و میگوید : دیگر خیلی زیاده روی کردم!
«این چنین باشیم» : درباره Freudenfreude یا خوشحالی از موفقیت دیگران بخوانید.
مغز انسان به گونهای است که دائماً مقایسه میکند واز سویی دیگر انسان به گونهای تکامل یافته است که هم رقابت جو است و هم دلسوز و محافظت کننده. اینکه به کدام یک از این دو پتانسیل درونی، خوراک بدهیم به چند عامل از جمله میزان آگاهیمان از وجود چنین احساسی، توجه به نامتناسب بودن مقایسهها، بیاعتبار بودن بسیاری از قضاوتهای شخصی و دست آخر میزان رضایتمندی مان از زندگی بستگی دارد.
ابزاری برای واکنش به بیانصافی :

مطابق تحقیقی که مجله اینترنتی psypost.org آن را منتشر کرده، حتی کودکان ۲۴ ماهه در مواجهه با اجحاف و موقعیتهای تبعیض آمیز در صورت مشاهده بدبیاری فرد مجحف، نشانههایی از خوشحالی یا همان schadenfreude را نشان میدهند.
وضعیت schadenfreude در جوامعی با تبعیضهای بزرگ و یا سیستماتیک:
تیفانی وات اسمیت نویسنده کتابی که در بالا نام بردم مینویسد: ما در عصر طلایی لذت از رنج دیگران زندگی میکنیم. در هیچ دورهای از تاریخ این واژه اهمیتی به اندازه امروز نداشته است.
تحقیقات متعددی نشان میدهند که « لذت از شکست دیگران» در جوامع نابرابر بیشتر بروز پیدا میکند. هرچه شدت نابرابری بیشتر باشد،schadenfreude نمایانتر میشود. نه به این دلیل که افراد آن جامعه بی رحم ترند، بلکه به این دلیل ساده که با تجربه این احساس، به طور موقتی احساس برابری میکنند.
در جوامعی که اعتماد افراد به عدالت و انصاف از دست رفته است ، schadenfreude به عنوان مفری کارما گونه برای تحقق عدالت از دست رفته تلقی میشود.
نقطه مقابل این احساس ، freudenfreude است درباره آن اینجا بخوانید.